مشت می کوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم،خفقان!
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم:
-آی
با شما هستم!
این درها را باز کنید!
من به دنبال فضایی می گردم؛
لبِ بامی
سر کوهی
دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم.
آه!
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد!
من هوارم را سر خواهم داد!
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما خفته ی چند
چه کسی می آید با من فریاد کند؟
فریدون مشیری
حنجره ی گداخته ام آشفتگی ام را فریاد می زند زین آتش جانسوز دل دوزخی بر پا شده است زمین وحشیانه می تازد می گردد و هر گردشش داغ ِ زخمی است بر پیکرم سرم به دَوَران افتاده دستان مرتعشم را بر خاک می سایم زمین می لرزد از درد درونم خاک می پاشد به دیدگان مجنونم ضجه می زنم ، آه می کشم چندی بعد دیوانه وار می خندم پا می کوبم با دستانی گشوده می چرخم در چرخشش ضربه می زنم با هر ضربه اش به خاک می افتم ، به پا می خیزم طواف می کنم تمام بغض هایم را زخم هایم را ، زجرهایم را رخت بر می کنم از تن برهنه در آغوش اش می روم زمان محوِ این جنون بی بازگشت از حرکت باز می ایستد
377668 بازدید
1 بازدید امروز
85 بازدید دیروز
2550 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian