وقتي در شب راه ميرفتم
و در جستجوي پناهگاه گرمي بودم
از کنارم گذشت
گفتم
هی نگاه کن! روي مژههايت دانههاي برف ريخته است
و او گفت
اين برف نيست
پرهاي بالشي است که خدا در آسمان تکانده است
و سپس لبهاي خندانش را گشود
تا برفي را فوت کند
و ما هردو خنديديم
بعد به چشمانش نگاه کردم
و ديدم که چشمانش گرمترين پناهگاه جهان است
شل سيلور استاين
بر ساحل چشمانت سالهاست، قایقی شکسته و بی پارو در عطش آبی ترین امواج پهلو گرفته و لابه لای حلقه های رقص ِ سماء ِ ماهیان ِ سرخ ِ پولکت صوفی وار ، هفت خوان ِ حسرت را نفس زده!،
آه، مرغک آمین ! بر فراز ِ کدام آسمان پرکشیدی که بر سفره ی دل جزء طعم انتظار، چیزی نیست !؟
مرغک من !، پری از جنس نور می خواهم که بسازم پارو و بزنم به عمق ِ آب نگاهش تا بچینم از دهان صدفها را از ِ پری ِ چشمانش
راز چشمان تو در چیست
راز ویرانگری آن نگه خیره و مست
که شرارش زده آتش به
همه خرمن و هست
سرّ آن را تو برایم بنویس
راز پیوستگی چشم تو و روح مرا
به کدامین غزل و قافیه باید بنوشت
"حسین"
377620 بازدید
38 بازدید امروز
537 بازدید دیروز
3047 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian